سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و گروهى او را پیش رویش ستودند ، فرمود : ] بار خدایا تو مرا از خودم بهتر مى‏شناسى و من خود را از آنان بیشتر مى‏شناسم . خدایا ما را بهتر از آن کن که مى‏پندارند و بیامرز از ما آنچه را که نمى‏دانند . [نهج البلاغه]

قصه بچه بسیجی


 

أعوذ بالله من نفسی

بسم الله الرحمن الرحیم

 

بغض گلویم را می فشارد وقتی ...

وقتی که فکر می کنم دیگر با این رفیق! می شود راحت تر حرف زد؛ می شود که از فکر های عجیب و غریب کردنش نترسید و خیالت راحت باشد که چنین فکرهایی نمی کند...

اشک در چشمانم حلقه می زند وقتی که می بینم دقیقا اشتباه کرده ام و او... عوض شده است... دلم برای لحظاتی که فکر می کردم به هم نزدیک تر شده ایم می سوزد. عجب کلاه گشادی بر سرش رفته. دلم را می گویم...

 

این روزها...

این روزها زندگی لحظه به لحظه سیلی می زند و هر آنچه و آنکه  رویش حساب می کردم از من باز می ستاند...

تنهایی عجیبی این روزها قسمتم شده...

با تنهایی رفیق می شوم. این یکی را کسی نمی تواند از من پس بگیرد...

 



یک بسیجی ::: جمعه 91/11/6::: ساعت 5:20 عصر


>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 14
بازدید دیروز: 19
کل بازدید :291096
 
 > >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
یک بسیجی
من یک بسیجی ام. شاید نه یک بسیجی واقعی ولی حداقل اسمش باعث افتخاره من است.
 
 
 
 
>>لوگوی دوستان<<
 
 
>>موسیقی وبلاگ<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<