• وبلاگ : قصه بچه بسيجي
  • يادداشت : اگر ما راه باز كن بوديم راه خودمان را باز مي كرديم!
  • نظرات : 3 خصوصي ، 18 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     


    سلام عليکم

    بالاخره آپيديد پس !
    اين نماينده حکومت بودن هم داستاني شده ديگه ؛ منو منزل هم هر جا ميريم يهو يکي سر ميرسه و سفره دلش باز ميشه ، اولا سخت بود کمي اما ديگه عادت کرديم که همون لبخند رو بزنيم و بگذريم ...

    همسر ميگه اگه اينا با زدن اين حرفا به ما سبک ميشن بذار بزنن ، لا مشکل

    پ ن : پست تبليغاتي شرکت تاکسيراني

    پاسخ

    عليك سلام. بله بالاخره به روز شد. :) همون بگذار دلشون خوش باشه ديگه!:دي--- پست تبليغاتي؟! :دي