پيام
فاطمه. د
89/11/4
يك بسيجي
شيطان/اندازه يک حبّه قند است/گاهي مي افتد توي فنجانِ دلِ ما/حل مي شود آرام آرام/بي آنکه اصلا ً ما بفهميم/و روحمان سر مي کشد آن را/آن چاي شيرين را/شيطان زهرآگين ِديرين را/آن وقت او/خون مي شود در خانه تن/مي چرخد و مي گردد و مي ماند آنجا/او مي شود من/***/
يك بسيجي
طعم دهانم تلخ ِتلخ است/انگار سمي قطره قطره/رفته ميان تاروپودم/اين لکه ها چيست؟/بر روح ِ سرتاپا کبودم!/اي واي پيش از آنکه از اين سم بميرم/بايد که از دست خودت دارو بگيرم/اي آنکه داروخانه ات هر موقع باز است/من ناخوشم/داروي من راز و نياز است/چشمان من ابر است و هي باران مي آيد/اما بگو/کِي مي رود اين درد و کِي درمان مي آيد؟/
يك بسيجي
شب بود اما/صبح آمده اين دوروبرها/اين ردپاي روشن اوست/اين بال و پرها/لطفت برايم نسخه پيچيد:/يک شيشه شربت، آسمان/يک قرص ِخورشيد/يک استکان ياد خدا بايد بنوشم/معجوني از نور و دعا بايد بنوشم/...
خط مقدم تخريب چي
خيلي جالب بود . ممنون
ابوالفضل صياد
عالي بود بسيجي طلبه
يك بسيجي
خواهش مي كنم. كار من نبود. وبلاگي رو ديدم و لينك كردم. حيفم اومد بزرگواران اينجا نخونندش!