با فعال سازي تلفن همراه، مي توانيد بدون اتصال به اينترنت و از طريق پيامک اقدام به ارسال پيام عمومي و نظر در پارسي يار نماييد.
براي ارسال پيام به پارسي يار، کافيست + در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
براي ارسال نظر برای آخرين پيامي که با پيامک به پارسي يار فرستاه ايد، کافيست ++ در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
در ازاي ارسال هر پيامک براي پارسي يار مبلغ 130 ريال از اعتبار کاربري شما کسر خواهد شد.
براي بارگذاري فايلهاي رسانه اي اينجا را کليک کنيد.
در بخش آدرس رسانه، کليه آدرسهاي تصويري، آدرسهاي صوتي با فرمت mp3، wav، wma، mid و آدرسهاي فيلم با فرمت mp4، wmv، 3gp، 3gpp، avi، mov، flv و آدرسهاي فلش با پسوند swf پشتيباني مي شود.
همچنين کليپهاي مربوط به سايت آپارات، با لينک مستقيم آن کليپ پشتيباني مي شود.
توجه : برچسب هاي زير در متن ارسالي شما قابل استفاده است. در حين ارسال پيام براي
هر کاربر، داده مربوط به آن کاربر جايگزين اين بر چسب ها مي شود.
*pb:BlogNic* : عنوان کاربر در پارسي يار
*pb:BlogAuthor* : نام و نام خانوادگي مدير وبلاگ
*pb:BlogTitle* : عنوان وبلاگ
*pb:BlogUrl* : آدرس کامل وبلاگ
گزينه ها:
هر گزينه بايد در يک سطر مستقل قرار گيرد. گزينه ها با کليد Enter جدا شوند.
براي هر پيام حداقل دو و حداکثر ده گزينه قابل تعيين است.
+سلام. نمي دونم چقدر راجع به بيماري ام اس اطلاعات داريد. من هم نمي خواهم اطلاعاتي به شما بدهم. تخصصش رو هم ندارم.اما اين مطلب رو دارم مي نويسم تااز شما کمک بخواهم. دوست جوان 20 ساله ام چند وقته به بيماري ام اس مبتلا شده. بيماريش هم به شدت پيشرفت کرده. اونقدر که ديگه الان پاهاش...دکترها ازسرعت بيماريش متعجب شدن. همسر روحاني اش تمام کار و درس و زندگيش رو رها کرده و داره به کارهاي دوستم رسيدگي مي کنه.
امسال عيد نوروز تازه عمر زندگي مشترکشون يک ساله ميشه. همه اين قصه رو گفتم که بخواهم براش دعا کنيد و هر کسي هم براش مقدوره اينجا يا توي خصوصي بگه که يک سوره ياسين + 25 تا صلوات خاصه امام رضا عليه السلام به نيت شفاي اين عزيز مي خونه. تا الان 24 نفر تقبل کردن. ان شاء الله بيماري ازتون دور باشه. يا علي - يك بسيجي
+دارم از پله هاي مترو مي روم بالا. دو تا گوشه دامن چادرش رو مثل پرنسس هاي توي کارتون هاميگيره بالا و با ذوق از پله ها بالا ميره و ميگه مامان نگاه کن! مثل پرنسسا شدم...
صد البته. ولي جالبش اينجا بود که اصلا فکر نکرد حتما بايد يک لباس سفيد و پفي تنش باشه. همين که گوشه هاي چادرش رو باوقار گرفته بود با نوک انگشتاش بالا احساس پرنسسها رو داشت. - يك بسيجي
+بالاي منبرشان فرمودند:حضرت رقيه اين سر را بلند کرد بادستهاي کوچکش. مراقب بود مبادا اين سر از دستهايش بي افتد...(آيت الله مجتبي تهراني را ميگويم) مي انديشم:اين بانوي سه ساله همه اسلام را با دستان کوچکش بلند کرد و در آغوش گرفت. مراقب بود همه ي اسلام از دستش نيافتد.و ما پرچم اسلام را هرکجامصلحتمان حکم کند بلند مي کنيم وهر جا که به ضررمان است مي اندازيم...خاکي مي شود که بشود...دستهاي کوچک بانو اما...
حس ميکنم در ماشينم نشسته ام. راننده ام هم کنارم آماده است که من را برساند سر کار. پسرم خواب بود که آمدم. ديشبش کلي با هم بازي کرده بوديم. خانم هم که صبح صبحانه حاضر کرده بود. بنده خدا، بعد از نماز صبح نخوابيده بود تا هم لباسهايم را اتو کند، هم برود نان تازه بگيرد، هم بساط چايي و پنير صبحانه را آماده کند. - يك بسيجي
موقع خداحافظي مثل هميشه نبود. به سختي لبخند مي زد. نميدانم خسته بود يا فکري آزارش ميداد. خداحافظي کرديم:
- با اجازه. ما رفتيم بانو
- خداحافظ عزيزم. خدا پشت و پناهت
تا با راننده احوالپرسي کنم، صدايي از بيرون آمد. انگار چيزي به در خورده بود. برگشتم که ببينم چه بوده.
موتوري رفته بود. - يك بسيجي
پسرم همچنان خواب بود. خانم داشت برايم آيت الکرسي مي خواند.
پسرم از خواب پريد.
گويي فهميده بود که از اين به بعد او مرد خانه شده است... - يك بسيجي