• وبلاگ : قصه بچه بسيجي
  • يادداشت : صورتم مي سوزد از يک سيلي نا حق
  • نظرات : 3 خصوصي ، 27 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     
    زيبا بود. اما فكر نمي كنيد يه كم تكرارش زياده؟
    سلام
    در راه ولي بايد سيلي خورد و جوان مرگ شد حتي اگر دختر اشرفالانبيا و سيده النسا العالمين باشي
    لعنت الله علي الجبت و الطاغوت
    چه بنويسم ز درد و داغ هجران قلم در دست من مي لرزد اي دوست
    فقط براي عرض تسليت
    و التماس دعا
    سلام ميام و قصه هاتو ميخونم. هم قصه اين غٌص‍تو.
    سلام عليكم
    چيزي به جز عرض تسليت ندارم ولي:

    کفر , هر چه در توان اوست
    جمع کرده است
    تا نفاق را
    در ميان مسلمين پال و پر دهد
    چند دسته گي بپا کند
    بذر خشم و کينه در ميان قلبها
    منتشر کرد


    مردمان , ولي
    گرچه قلبشان
    از جنايات ستم
    شکسته است
    اتحادشان هميشگي است


    الهي عاقبتمون ختم به خير بشه
    يا زهرا!

    خدايا به اشك چشم علي (ع) و به آه جانسوز فرزندان علي (ع) در اين شب هاي ماتم زده دست ما را از دامان پر مهر خانم فاطمه زهرا (س) جدا مفرما...

    سلام عليكم

    عاطفه و احساس زيبا و ستودني در فراز به فراز شعرگونه تان موج مي زند.

    يا علي

    سلام

    خوندم. خيلي خوب بود.

    يا علي

    سلام دوستم

    واي چه سوزان گفته اي قلبم سوخت.......

    التماس دعا...

    بهار هم رفت.....

    سلام
    منم تسليت مي گم
    يا حق

    سلام

    كاش جاي مادرم من تازيانه خورده بودم
    بين ديوار و در آتش زده ، من مانده بودم

    ...

    جاري باشيد
    ياحق

    سلام

    مطلب زيبايي بود

    ايام فاطميه و تخريب حرمين عسگرين را به قلب نازنين آقا امام زمان و تمامي دوستان تسليت عرض مي كنم

    يا علي

    سلام دوست بسيجي ام

    دوستي كه به قصه‏هاي او عادت كرده ايم.

    امسال فاطميه ما رنگ و بوي ديگري گرفت. منتظريم تا در شبهاي اين ايام عزيز با فرزند فاطمه و در كنارش به عزا بنشينيم.

    حتما ما را هم از دعا فراموش نكنيد.

     <      1   2