• وبلاگ : قصه بچه بسيجي
  • يادداشت : بنده خاکستري!!حرف از کليشه ...
  • نظرات : 4 خصوصي ، 33 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    بنام حضرت دوست

    راست مي گويي اسم چه فرقي مي کند

    آنروز که در کوه و دشت بيابان و کوير داغ سينه مان سوخت و دوست در مقابل ديدگان عاصي مان جان داد اسم به چه درد مي خورد؟

    آن روز که برادران مي رفتند تا خويش را فداي ناموس و دين نمايند اصلا برايشان نام و نشان مهم نبود. حتي مهم نبود که چه جگرها در فراغشان مي سوزد.

    اصلا مهم نيست.

    خدا کند يوم القيامه که حسابمان را مي کشند ناممان را فراموش کنند تا حداقل بتوانيم در جمع آنان که کمتر معصيت کردند جاي گيريم و خنکايي نصيبمان شد.

    اي کاش.

    اي کاش روز حساب در پيشگاه حضرت داور خجل و شرمسار گذشته خويش بخصوص جبهه و جانبازي مان نگرديم.

    دعا کنيد عاقبت بخير شوم که سخت درگير خويشم و محتاج دعاي دوستان.

    برو وبلاگم را بخوان و دعاي آخر مطلب شهداي بي پدر و مادر را تکرار کن.

    موفق باشي و عاقبت بخير.