سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دورى تو از کسى که تو را خواهان است ، در بهره‏اى که تو را از اوست نقصان است ، و گرایشت بدان که تو را نخواهد خوار ساختن گوهر جان است . [نهج البلاغه]

قصه بچه بسیجی


چهره معصومانه و کودکانه او بر روی تلویزیون نقش می بندد، اوایل جنگ است، خرمشهر آزاد شده است. صحبتهایش اما به نوجوان نمی ماند. چون مردان الهی سخن می گوید مثل «مردان خدا». مردان خدا را «مردان خدایی» می شناسند. امام خمینی (ره) هم آن شب او را از سیما، تماشا می کند و دستور می دهد تا این نوجوان را به محضر او ببرند. همیشه آموزگاران، شاگردان خوب را بهتر تحویل می گیرند!
آن نوجوانی که امام را مجذوب خود کرده بود اولین بار فیلم او را در سال 1377 در اردوی راهیان نور دیدیم. مبهوت ماندیم از این نوجوان. دور و برمان را که می نگریستیم، بقیه هم حیرت زده می گریستند. شاید بسیاری این فیلم را دیده باشند آن هم در عصری که فیلم ها به سرعت در رایانه و تلفن همراه و... بخش می شود. بارها آن را دیده ایم، شنیده ایم و اندیشیده ایم کیست این نوجوان؟ سایت ها و وبلاگ ها، را جست وجو کردیم. جز همان فیلم و توضیحاتی پیرامون آن، چیز بیشتری نیافتیم. انتشارات هایی که کتب شهدا و خاطرات جنگ را چاپ می کنند بررسی می کردیم، زندگی نامه و خاطره ای و مطلبی از این نوجوان مشاهده نکردیم! «کوچکترین ژنرال مین روب دنیا» لقبی است که در برخی وبلاگ ها به او داده بودند. این «سردار کوچک» چرا این گونه ناشناس است؟ در برخی وبلاگ ها او را «شهید 14 ساله» نامیده بودند. در مراسم یادواره شهدای دانش آموز که در آبان سال 1384 با حضور رئیس جمهور و مسئولان بسیج دانش آموزی و فرماندهان بسیج و سپاه برگزار شده بود نیز این نوجوان را «شهیدی که در سن 14 سالگی در دفاع از میهن اسلامی به شهادت رسیده است» معرفی می کنند!
سازمان عریض و طویلی که خود را متولی برگزاری یادواره ای برای شهدای دانش آموزی می داند و این نوجوان را به عنوان یکی از نمادهای خود برمی گزیند نیز به خود زحمت پرس وجو درباره آن فیلم را نمی دهد!
تصمیم بر آن شد تا پیرامون این نوجوان گزارشی تهیه شود، اما تنها نشانی که از وی در دست داشتیم این بود:
«مهرداد عزیزاللهی» اعزامی از اصفهان با همکاری بسیج اصفهان توانستیم با پدر و مادر «مهرداد»، سردار کوچک دفاع مقدس صحبت کنیم. «خانم عذرا منتظری»، مادر شهید مهرداد اولین جملاتی که بیان می کند این است: «اگر جوان ها نرفته بودند مملکت ما مثل عراق و فلسطین و افغانستان و هرزگوین می شد. ما مدیون خون شهدا هستیم.» این مادر 6 پسر داشته که 4 نفر از آنها در جبهه ها حاضر بوده اند و مهرداد و مسعود به شهادت رسیده اند و محمد هم اکنون جانباز شیمیایی می باشد. پسر دیگر نیز جزء آزادگان بوده است. مادر مهرداد درباره آن فیلم مشهور می گوید: «آن فیلم مال اوایل جنگ است که مهرداد تازه به جبهه رفته بود. امام خمینی هم آن فیلم را دیده بود و خواسته بودند تا مهرداد را ببرند پیش ایشان. امام مهرداد را می بینند و بازوی او را بوسه می زنند و او هم دست امام را می بوسد.»
به گفته مادر عکس های این دیدار را عده ای که برای مصاحبه آمده بودند، بردند و نیاوردند!! به گفته خانم منتظری بعد از مصاحبه ای که هفت - هشت سال پیش انجام داده بودند دیگر کسی سراغی از آنها نگرفته است! او درباره ملاقات امام و مهرداد ادامه می دهد: «مهرداد به امام می گوید چیزی را برای تبرک بدهید. امام هم یک قندان قند را دعا می خوانند و به او می دهند. خیلی ها آمدند و از آن قندها برای مریض شان بردند تا شفا پیدا کند...» مادر مهرداد با آهنگی بغض آلود می گوید الآن طاقت نمی آورم فیلم را تماشا کنم. برخلاف آنچه برخی می پندارند، مهرداد 6 سال در جبهه ها حضور داشته است و غیر از مین روبی، در غواصی هم ماهر بوده است. آنها که سخنان مهرداد را شنیده و دیده اند تصدیق می کنند این نوجوان همچون بسیاری از رزمنده های دوران دفاع مقدس از سن خود سال ها جلوتر بوده است. به گفته مادرش او نبوغ و استعداد بسیاری داشته است به گونه ای که از دفتر امام نامه هایی فرستاده و توصیه می شود که به خاطر «مغز» خوبی که دارد به جبهه نرود! شهید عزیزاللهی در بهترین هنرستان اصفهان در رشته برق تحصیل می کرده است و در کنار حضور در جبهه از درس و بحث خود غافل نبوده است. می پرسیم در تربیت مهرداد چه شیوه ای داشتید که در آن سنین کم آن طور عادلانه و مردانه سخن می گوید؟ مادرش می گوید: «نمی دانم تقریبا هوش و ذکاوت او خدادادی بوده است.» محمود عزیزاللهی، پدر مهرداد جزو فرهنگیان بوده است.
او نیز در پاسخ به این پرسش، نقش مادر و معلمینش را در این رابطه مهم می داند و می گوید: مهرداد زیاد سوال می کرد و همه چیز را پیگیری می نمود. هر سوالی هم که می کرد در حد توان فهم خودمان جواب می دادیم و حقیقت را به او می گفتیم. مثلا می پرسید خدا چیست؟ کجاست؟ و... ما هم جواب می دادیم خدا جسم نیست و نور خدا در تمام ذرات وجود دارد و مهرداد این مسئله را به خوبی درک می کرد.
خانم منتظری خاطره ای شنیدنی از مهرداد در دوران اوایل انقلاب نقل می کند: «در راه پیمایی ها بسیار شرکت می کرد وقتی مجسمه شاه را از میدان انقلاب پایین کشیدند از آنجا تا چهارراه تختی سر شاه را غلطانده بود. مهرداد متولد سال 1345 است. در اوایل انقلاب 10-12 سال داشت به ما گفت به چه کسی رای می دهید؟ گفتیم بنی صدر! گفت چقدر اشتباه می کنید روزی خواهد آمد که بنی صدر آرایش کرده و با چادر از مرز بیرون می رود. خدا شاهد است انگار همین دیروز بود این جمله را گفت. همیشه با بنی صدر مخالف بود و با آن سن کم بصیرت زیادی داشت و ذهنش اندازه یک «سردار» باز بود.»
مقبره ای به نام مهرداد عزیزاللهی در گلزار شهدای اصفهان وجود دارد اما مادرش در این باره نظر دیگری دارد. مهرداد در سال 1364 در عملیات کربلای 4 در جزیره ام الرصاص در حال غواصی شهید می شود و تا 3 سال از پیکر او خبری به دست نمی آید. بعد از این مدت پیکری را که لباس غواصی به تن داشته و یک دست و پایش قطع بوده بدون هیچ پلاک و مشخصاتی برای خانواده عزیزاللهی می آورند. مادرش می گوید او مهرداد نبود من قبول نکردم و می گفتم مهرداد مفقودالاثر است جریان خوابی که از مهرداد دیده است را تعریف می کند. مهرداد در خواب به وی می گوید «من در این قبر نیستم.»
پدر مهرداد هم خواب دیگری دیده است و می گوید: «من خوابش را دیدم از او پرسیدم تو می آیی پیش ما و یا اینکه ما می آییم پیش تو؟ جواب داد من دیگر نمی آیم، شما می آیید پیش من. به خاطر همین من می گویم مهرداد شهید شده است.» مادرش از خاطرات مهرداد می گفت: یک بار یک مین گوجه ای را خنثی کرده و در ساک گذاشته و به خانه آورده بود!! مهرداد روحیه شادی داشت و بچه نترس و شجاعی بود. او همچنین کاراته باز خوبی هم بود.
مهرداد در آن مصاحبه از پدر و مادرها می خواهد احساساتی و وابسته نباشند و از پدر و مادر خود که زمینه آمدن او به جبهه را فراهم کرده اند تشکر می کند اما جریان اعزام او به جبهه از زبان پدر و مادرش شنیدنی است:
مادرش می گوید: آمدند گفتند مهرداد می خواهد به جبهه برود، من گفتم سنش کم است کاری از او بر نمی آید بعد فهمیدم او آموزش رزم شبانه هم دیده است! گفتم مسئله ای نیست و به جبهه رفت. پدرش ادامه می دهد: به او می گفتیم آنجا باید مراقب باشی و هر خدمتی می توانی انجام دهی و بارها خودم او را می رساندم! بار آخر به او گفتم دیگر نمی خواهد بروی. مسعود شهید شده است، محمد هم در جبهه است تو بمان، او به من گفت پدر اگر می دانستی عراقی ها چه بلایی به سر هم وطن های ما می آورند، این را نمی گفتی. من باید حتما بروم...»
مهرداد وصیت نامه ای نداشت اما از او دفترچه خاطراتی به جا مانده است که به گفته مادرش برخی برگه های آن را گروه هایی که برای مصاحبه آمده بودند بریده بودند.
از این مادر شهید راجع به مسعود شهید دیگر این خانواده هم پرسیدیم: مسعود پسر ساکت و آرامی بود در رزم دفاع، دیسک کمر گرفت و از سربازی معاف شد و در سپاه استخدام شد. نامه ای از او به دست ما رسید که فلان روز فلان ساعت شهید می شوم و 19 اسفند سال 60 شهید شد. نوروز سال 61 به ما خبر دادند. در وصیت نامه اش نوشته بود همه کار من را خودتان انجام دهید و من و پدرش او را شستیم و کفن کردیم و در قبر گذاشتیم!
اگر مهرداد بود الآن حرفش چه بود؟ مادر جواب می دهد «ایراد به این برنامه ها می گرفت» می گویم کدامین برنامه ها؟ صدایش با بغض درمی آمیزد و کمی بلند می شود: «این برنامه ها برای اسلام نیست؛ بدحجابی، اعتیاد، بی بندوباری، گرانی و... اینها ما را عذاب می دهد... اینها از نبود پسرانم بیشتر عذاب آور است. بارها شده خدا را شکر کردم که رفتند و نیستند این برنامه ها را ببینند. اگر بودند مریض می شدند. مملکت ما شیعه است نباید این برنامه ها باشد کلا رها کردند بعضی مسائل قبلا این گونه نبود. به خانواده شهدا بی عزتی می کنند علنا می گویند می خواستید اجازه ندهید بچه هایتان بروند...!»
پدر مهرداد هم می گوید: «اینها خانواده شهدا را زجر می دهد بعضی مطالب متاسفانه پیگیری نشد.»
آری... در جامعه ای که مهرداد عزیزاللهی فراموش شوند و در پس پرده غفلت قرار گیرند این گونه مسائل عجیب نیست. رها کردند، رها کردیم و...
مادر این بار با عصبانیت بیشتری می گوید: «چندی قبل در تلویزیون برنامه شیطان پرست ها را نشان می داد. واقعا عذاب آور بود... در جمهوری اسلامی یک نفر شیطان پرست باشد، یک جوان این طور شود؟ خیلی برنامه های مملکت به هم ریخته است...»
مسئولین فرهنگی، دست اندرکاران بسیج و... اگر توجه به شهدا داشتند و این الگوهای ناب را به جوانان معرفی می کردند، بی شک این گونه این مادر شهید بی تاب نمی شد و آه نمی کشید... همه مشکلات از تهاجم فرهنگی نیست حجم بیشتری از آنها به خاطر تغافل فرهنگی ماست !
مهرداد عزیزاللهی در میان شهدا بسیار است؛ چشم های ما بسته است...
نوجوان بود ولی زیرک و تیز
روح چون کوه، ولی جسمش ریز
ذهن مملو شده از فکر جهاد
آسمان جبهه مرکب هم باد
مادرش شیرزنی زهرایی (س)
گل گلدان نه، گل صحرایی
داد در راه خدا یاد به او
«مهردادی» که خدا داد به او
راه سرخی که ولی اللهی است
نوجوانی که «عزیزاللهی» است
«عاصیا» دادن جان آسان نیست
قیمت قرب خدا جز جان نیست
شعر از طلبه بسیجی
(محمود عصر جدید)
 
متن کامل مصاحبه شهید مهرداد عزیزاللهی + فیلم
 «سردار کوچک»
 
بسم الله الرحمن الرحیم رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی. با سلام بر امام زمان (عجل الله فرجه الشریف) و نائب بر حقش قلب تپنده مستضعفان جهان امام خمینی (ره) و شهدای راه حق و حقیقت و مجروحین و معلولین. مهرداد عزیزاللهی هستم. اعزامی از اصفهان که 14 سالمه. انگیزه ای که باعث شد به جبهه بیام... واقعا اون برادرایی که قبلا جبهه بودند و می آمدند برای ما تعریف می کردند جبهه چه خاصیت های خوبی داره... که مثلا هر کسی بره ساخته میشه از هر لحاظ و دیگه اون ناخالصی ها و اون گناهاش در اونجا... در جبهه معصیت نمی شد... من به جبهه اومدم شاید کمکی در راه خدا بکنم و گناهانم پاک بشه.
 ¤ چند وقت است در جبهه هستی؟
الآن حدود 8-9 ماهه که در جبهه هستم. 3 ماه آن را در کردستان بودم.
 ¤ در کردستان چه کار می کردید؟
در کردستان جنبه تبلیغاتی بوده که ما کار می کردیم.
 ¤ در این مدت که در گردان تخریب هستید چه کارهایی انجام داده اید؟
تو این مدت البته ما هیچ کاری نکردیم. هر کاری که می شد خدا می کرد. ما فقط وسیله بودیم. همین حالا که ما داشتیم با موتور از خط می آمدیم. یک خمپاره تقریبا 5 متری ما خورد. قشنگ 5 متری موجش ما را تکان داد و یک ترکش هم نخوردیم ما فقط وسیله بودیم در این جبهه ها. هیچ کاره ایم. ضعیفیم در مقابل این قدرت ها. فقط خداست که ما را یاری می کند.
¤ در محورهای مختلف عراق که مین می گذارند مین خنثی کردید آیا برای محورهای خودمان مین کاشتید؟
خنثی بله کردیم. یک مقدار در عملیات بیت المقدس بود که برای برادرامون در فتح خرمشهر وحله اول و دوم و سوم که معبر باز کردیم. عملیات رمضان بود که معبر باز کردیم در تیپ نجف اشرف که واقعا معجزات زیادی بر ما شد همین عملیات که معبر باز نکردم در گردان بودم.
 ¤ وقتی می آمدی جبهه پدر و مادرت راضی بودند، از آنها اجازه گرفتی؟
پدر و مادر من اتفاقا زمینه آمدن به جبهه را خودشان درست کردند. واقعا از آنها تشکر می کنم که اجازه دادند بیام جبهه. به بقیه پدر و مادرها هم می گم این قدر احساساتی نباشند. وابسته نباشند که فرزندشون بیاد جبهه ... بگذارند فرزندشون بیاید، خودشان بیایند ساخته بشن در این جبهه ها. به نظر من هر کس حداقل باید یک هفته بیاد و جبهه ها را حتی به صورت تماشا نگاه کند.
 ¤ تا حالا رفتی برای مین گذاری؟
بله رفتیم ولی از نظر امنیتی درست نیست بگم کجا...
 گزارش از احسان آیتی
هفته نامه صبح صادق6/8/87


یک بسیجی ::: دوشنبه 87/8/6::: ساعت 1:0 صبح


أعوذ بالله من نفسی
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
چقدر دلم تنگ شده. چقدر از خودم دور شدم. چقدر دوست دارم دوباره بنویسم. اما...
انگار همه چیز رو فراموش کردم.
چقدر دلتنگم...


یک بسیجی ::: سه شنبه 87/7/23::: ساعت 8:36 عصر


حضرت آیت الله العظمی خامنه ای:
خوشا به حالتان!
در ایام البیض سه روز متعارف ماه رجب یا ماه شعبان، ما تعداد معدودی در قم دیده بودیم که اعتکاف می کردند؛ آن هم غالباً طلبه ها. در غیر آن معمول نبود. امروز در ایام اعتکاف، دانشگاهها و مساجد و سرتاسر کشور و مساجد جامع، مملو از معتکفین است؛ .... چه کسانی؟ پیرمردها؟ پیرزن ها؟ نه، همین جوانها، جوانترینها. این دیگر در دنیا نظیر ندارد.(1) خیال می کنند که جوانان بی دینند! جوانان گاهی از پدرانشان دیندارترند! این مجالس عظیم مذهبی، این دعاها، همه نشانه دینداری جوانان است. دلهای این جوانان - دختر و پسر - پاک و روشن است؛ زود و راحت با خدا ارتباط پیدا می کنند؛ آیا اینها بی دینند! سنت اعتکاف در میان مردم ما نبود؛ اما چند سال است که در ایام اعتکاف، در خیلی از شهرها مساجد عمده پر از معتکفانی می شود که اغلب جوانند. نخیر؛ جوانان ما اغلب متدینند و آحاد ملت به دین و ارزشهای دینی پایبندند.(2)
این پدیده عمومی؛ این که ده ها هزار نفر در مراسم اعتکاف شرکت کنند، آن هم اغلب همه جوان، جزو رویش های انقلاب است. خوشا به حالتان معتکفین عزیز! توصیه من این است که در این سه روزی که شما در مسجد هستید، تمرین مراقبت از خود بکنید؛ حرف که می زنید، غذا که می خورید، معاشرت که می کنید، کتاب که می خوانید، فکر که می کنید، نقشه که برای آینده می کشید، در همه این چیزها مراقب باشید رضای الهی و خواست الهی را بر هوای نفستان مقدم بدارید؛ تسلیم هوای نفس نشوید. تمرین این چیزها در این سه روز می تواند درسی باشد برای خود آن عزیزان و برای ماها که این جا نشسته ایم و با غبطه نگاه می کنیم به حال جوانان عزیزمان که در حال اعتکاف هستند. با عمل خودتان به ما هم یاد بدهید.(3)
1- دیدار مردم گرمسار (21/8/85)
2- دیدار اقشار مختلف مردم (11/12/78)
3- نماز جمعه تهران (28/5/84 )

آیت الله العظمی تبریزی(ره):
این سنت حسنه ترویج شود
مرحوم میرزا(ره) دوست داشتند روزهای اعتکاف ولو یک روز هم که باشد، در جمع معتکفین حاضر شوند که در چندین نوبت این توفیق برای ایشان حاصل شد و در مسجد امام حسن عسکری(ع) در جمع معتکفین حاضر شدند. فرزند مرحوم میرزا(ره) می گوید: «دو سال قبل از فوت ایشان سرما خوردگی شدیدی برایشان عارض شد و به خاطر مشکل خونی که داشتند، سرما خوردگی برایشان بسیار خطرناک بود، ولکن چون وعده فرموده بودند نماز صبح معتکفین را بخوانند، با شوق فراوان در جمع معنوی معتکفین حاضر شدند و راضی نشدند به خاطر سرماخوردگی در آن جمع نورانی حاضر نشوند.
مرحوم میرزا (ره) ایام بیض، سه روز را تعطیل می کردند، بعضی دوستان به ایشان عرض می کردند: «همه طلاب که به اعتکاف نمی روند، سه روز درس را تعطیل نکنید!» معظم له فرمودند: «این سنت حسنه اعتکاف باید ترویج و تقویت شود و ما تعطیل می کنیم تا علاوه بر روشن شدن اهمیت این روزها، خود هم ثوابی برده باشیم و انشاء الله این کار در میزان اعمال ثبت شود.»
 
 
آیت الله العظمی فاضل لنکرانی(ره):
جدایی از مظاهر دنیا
این عبادت آنچنان مهم است که حق تعالی دو پیامبر عظیم الشأن خویش ابراهیم و اسماعیل(ع) را مأمور فرمود تا مهمترین و بهترین نقطه عالم، بیت الله الحرام را برای طواف کنندگان و معتکفین و اهل رکوع و سجود، تطهیر و آماده نمایند. اعتکاف عبادتی است که انسان خود را از همه مظاهر دنیوی جدا ساخته و در مرکزی که همیشه بندگان خدا، مشغول عبادت و راز و نیازند، پناه گرفته و با داخل شدن در حرم معنوی حق خود را محرم و مقرب خاص باری تعالی نموده و با ماندن در مسجد خود را از همه آلودگیها و ظلمتها و هر مقام غیرخدایی جدا ساخته و اقامت جدیدی در توی حق را آغاز می نماید. با اعتکاف است که به راحتی می توان مراتب و درجات و انواع استغفار را که در حالات دیگر معمولا نمی توان به آن رسید، تحصیل نمود. در اعتکاف است که نفس انسان آن قدر نورانی می شود که به راحتی می تواند در وادی های بلند معنویت گام نهد و بالاخره با اعتکاف می توان به مقصود اصلی دلهای عارفان و عابدان رسید. باید با اعتکاف قدرت خداوندی را در وجود خود احیا نمایند و بتوانند با همه مظاهر شیطانی و همه قدرتهای ضد خدایی مبارزه نمایند. رجب1427
 
آیت الله العظمی مکارم شیرازی:
تحول عمیق در جوانان
از عباداتی که از جهاتی شباهت با حج و عمره دارد و ثواب آن هم با حج و عمره شبیه می باشد، اعتکاف است. سه روز به خانه خدا پناه بردن،از همه چیز و همه کار بریدن و روزه داشتن، شب و روز به یاد خدا بودن و عبادت کردن و تلاوت قرآن نمودن و سرانجام در خویش فرو رفتن و اندیشیدن و خودسازی کردن و به اصلاح عیوب خود و رفع کاستی ها پرداختن، برنامه سازنده عجیبی است برای آنها که قدر آن را بشناسند و حق آن را ادا کنند.
پیغمبر اکرم(ص) با آن که سن مبارکش در مدینه کم نبود به اعتکاف اهمیت فوق العاده ای می داد و حتی در بعضی از سال ها که بر اثر غزوات اسلامی فرصت اعتکاف نیافت در سال بعد آن را قضا نمود.بحمدالله در سالهای اخیر سنت اعتکاف که تقریباً فراموش شده بود رونق فراوانی یافته و همه قشرها از آن استقبال کرده اند که در این میان، اقبال جوانان، بسیار چشمگیر است.
ما یقین داریم سنت سازنده اعتکاف می تواند تحول عمیقی در محیط ما خصوصاً در نسل جوان ما ایجاد کند.
اعتکاف دوره فشرده انسان سازی است که آثار بسیار ارزشمندی دارد. به گونه ای که خداوند پاداش چندین ماه عبادت را در سه روز به انسان می دهد. اعتکاف فرصتی مناسب برای خودسازی جوانان و دیگر افراد جامعه برای بیمه کردن خود در برابر تهاجم فرهنگی دشمنان است. مردم و جوانان به اندازه ای به فضیلت اعتکاف آگاه شده اند که دیگر مساجد شهر پاسخ گوی سیل مشتاقان نیست.
آیت الله العظمی جوادی آملی:
دعای معتکف یقینا مستجاب است
از این که اعتکاف در کنار طواف و ع دل رکوع و سجود قرار گرفته، معلوم می شود که از بارزترین مصادیق بندگی در پیشگاه ذات اقدس اله است.
ارزش اعتکاف به حدی است که یکی از برجسته ترین ارکان دین، شرط آن قرار می گیرد! همانگونه که نماز بدون طهارت تحقق نمی یابد؛ که:«لا صلاة إلا بطهور» اعتکاف هم بدون روزه صحیح نیست؛که:«لا اعْتکاف إلا بصومٍ» و این از سخنان بلند ائمه اطهار (ع) است.
ماه رجب، ماه ولایت و ماه اولیای خداوند است. اعتکاف در این ایام، مصادف با زمانی است که دعا در آن مستجاب است. طبیعی است که اعتکاف در چنین زمانی، فیض خاص خود را دارد. دعا در همه حال عبادت است، به ویژه آنکه با اعتکاف همراه باشد.
انسان معتکف از چند جهت به خدا نزدیک است. روزه اش مایه قرب اوست؛ چون آن را قربه ً الی الله انجام داده. نمازش مایه قرب اوست؛ چون «الصلاه قربان کل تقی». حضورش درمسجد، مایه تقرب اوست؛ چون در خانه کسی است که بندگان روزه دار و صالح خود را نومید بر نمی گرداند. اعتکاف او هم به خودی خود ابزار تقرب اوست. این انسان با صافی ضمیر و طهارت روح، توان آن را دارد که با ذات اقدس اله مناجات کند؛ چون هم نماز دارد، هم روزه دارد و هم در مسجد و در خانه کسی است که میهمانان خود را ناامید بر نمی گرداند. پس دعای بنده روزه دار نمازگزار و معتکف یقیناً مستجاب است.
حکمت عبادات،بخش ششم
منبع: هفته نامه صبح صادق


یک بسیجی ::: چهارشنبه 87/4/26::: ساعت 5:29 عصر

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 5
بازدید دیروز: 27
کل بازدید :292396
 
 > >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
یک بسیجی
من یک بسیجی ام. شاید نه یک بسیجی واقعی ولی حداقل اسمش باعث افتخاره من است.
 
 
 
 
>>لوگوی دوستان<<
 
 
>>موسیقی وبلاگ<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<